پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

شهید حاج علی مزاری

شبی در منزل نشسته بودیم.حدود ساعت11شب بود که درمنزل صدا کرد.هنگامی که در را باز کردم،مرحوم آیت الله کفعمی و شهید مزاری را مشاهده نمودم.تعجب کردم و گفتم:نشانی مرا چگونه یافته اید؟

گفتند:چون چند روزی است که شما را ندیده بودیم،نگران شدیم.

سپس مقداری پول ومقادیری برنج و قند و روغن دادند و گفتند لابد عیالوار هستی و این ها کمکی برایت میشود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۴۱
آقای بختیاری

شهید حاج آقا علی مزاری

شهید،درایام تعطیلات نوروزی پس ازجنگ،کاروانی را برای دیدار ومساعدت به خانواده های شهدای مستضعف زابل راه اندازی نمودند.در این کاروان که تعدای از مسجدی ها همراه حاج آقا بودند،کامیونی از مواد غذایی مورد نیاز تدارک دیده شده بود.در این سفر به روستا های دورافتاده ای رفتیم که مردم آن جا از لحاظ مادی در سطح پایینی بودند وشاید تا آن موقع برخی همراهان،وجود چنین جا هایی را باور نداشتند.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۹
آقای بختیاری

شهید حاج شیخ علی مزاری

درباب مدرسه سازی بسیار شاهد بودم که حاج آقا تا چه اندازه دل می سوزانند و مایه می گذاشتند.بار ها از زبان ایشان شنیدم که می فرمودند: من آبرویم را روی موضوع مدرسه سازی گذاشتم وبرای انجام دادن این امر،نزد بسیاری رفته وتقاضای کمک نمودم و چون می دانستم این عمل،ارزشی خدا پسند می باشد،ابایی ندارم.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۷
آقای بختیاری

شهید علی ناظمی ناریگانی

زنی می گفت:داشتم داخل بیابان راه می رفتم ویک بسته هیزم روی سرم بود.یک دفعه احساس کردم سرم سبک شده است.وقتی دقت کردم نگاه کردم،دیدم محمد علی بسته هیزم را روی سرخود گذاشته و دارد همراه من می آورد.

به قدری به همسایگان توجه داشت که نوعا به او علاقه خاصی داشتند.ومحبت او در دل آن ها موج می زد.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۳
آقای بختیاری

پای برهنه

شهید علی ناظمی نارگانی

دردفتر خاطرات شهید علی ناظمی، خاطرات گرانقدری در این زمینه ثبت شده است که دونمونه ازآن را به مختصر به محضرتان تقدیم می کنم

یکی از همسایگان پیرمرد پابرهنه ای بود که صحرا رفته بود.تابستان بود و هوا بسیار گرم و این پیر مرد پابرهنه مانده بود.محمد علی وقتی این صحنه را می بیند،کفش خود را بیرون آورده و به پیرمرد می دهد وخود با پای برهنه به منزل می آید

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۲
آقای بختیاری

شهید حمید قلنبر

ابتدای آموزگاری ام بود و از طرف منطقه 20 آموزش و پرورش تهران به گلتپه ی ورامین اعزام شده بودم.حمید برای دیدن من به روستا آمد.با دیدن محرومیت مردم دست به کار شد وبرای اهالی چاه آب کند و بامشاهده وضعیت رقت بار زن و شوهری نابینا خرجی ماهیانه اشان را برعهده گرفت.در حالی که من یقین دارم خودش گرسنه می خوابید.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۹
آقای بختیاری

خیلی کم اتفاق می افتاد که حقوق ماهیانه ی عیسی به منزل برسد.او وقتی از سپاه حقوق می گرفت به سراغ مستمندانی که می شناخت ،میرفت ضمن احوال پرسی و دلجویی از آن ها،همه ی مقرری ماهیانه اش را میان آن ها تقسیم می کرد و آنگاه با دستان خالی اما شادمان به خانه می آمد.علاقه ی عیسی به انفاق و نیکوکاری آنقدر زیاد بود که از وسایل مورد نیاز خود در این راه چشم می پوشید.او برای رفت و آمد به محل کار خود موتوری داشت که کار های خانه هم را با همان انجام میداد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۵
آقای بختیاری

خبر از داغ شقایق

شهید عیسی خدری

یک شب به اتفاق ایشان و چند نفر رزمنده در حال گشت بیابانی بودیم.آن شب بیابان بسیار تاریک بود و درسکوت شبانگاهی،فقط صدای خودروی جیپ ما به گوش می رسید.ناگهان با زن و مردی رو به رو شدیم که درتاریکی وحشت بار بیابان،با دلهره آمیخته به انتظار،چشم به راه دوخته بودند.آقای خدری دستور داد تا جیپ را متوقف کنند.آنگاه از خودرو پیاده شد و علت حضور شبانه ی آن دو را دربیابان جویا شد.از گفته هایشان دانستیم که زن به شدت مریض است و شوهر،همسر بیمارش را از روستا تا آن منطقه به دوش گرفته تا  به بیمارستان برساند.آقای خدری که از دیدن این صحنه متاثر شده بود،مارا از خودرو پیاده کرد وآن دو را به قصد رساندن به بیمارستان سوار نمود.آن شب در تاریکی صحرا نشسته بودیم و به این می اندیشیدیم که واقعا داغدیده خبر از داغ شقایق دارد.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۳
آقای بختیاری

تقسیم محبت

شهید محمد حسن فایده

مقابل منزلمان زن کارگری زندگی می کرد که روزگار را به سختی می گذراند. گاهی که حسن از خرید بر می گشت،می دیدم موادغذایی مورد نیازم، کمتر از حدی است که سفارش کرده بودم.وقتی علت نصف بودن نان یا ماست را می پرسیدم، می گفت با همسایه مان صغری خانم تقسیم کردم .بنده خدا نیازمند بود.

می گفتم شاید مهمانی از راه برسد و خودمان احتیاج داشته باشیم

در جوابم می گفت: مهمان روزی اش را با خود به خانه می آورد. خدا ضمانت کرده.شما نگران نباش.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۰
آقای بختیاری

دعا های بی وقفه

شهید محمد حسن فایده

شبی توفیق داشتم تا برای سر کشی از خانواده ای،همراهش باشم.حومه ی بیرجند به منزل نیمه ویرانی رسیدم.پیر زن قد خمیده ای به استقبالمان آمد.در گوشه ای از آن ویرانه،مرد کهنسالی از درد به خودش می پیچید.

پیر زن عاجزانه می گفت:مدتی است کسی به ما سرنزده و همسرم بیمار است.

آقای فایده بلافاصله به دنبال تهیه ی ماشین رفت.مرد بیمار را به بیمارستان رساندیم وبعد از معاینه و تهیه دارو به منزلش بر گرداندیم.

آن شب دعا های بی وقفه ی پیر زن بدرقه ی راهمان بود


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۱۸
آقای بختیاری