بهترین ها

بهترین ها

شهید مجتبی نوری

مجتبی الگوی نظم و انظباط بود. اصرار داشت که سلاح و تجهیزاتش بهترین باشد.زمانی که می آمد برای گرفتن تجهیزات، می گفت:سلاحی بده که مشکلی نداشته باشد،فانسخه پارگی نداشته باشد و...

این برخورد او برای ما ملکه شده بود و هر وقت وسیله ای لازم داشت،بهترین ها را به اومی دادیم؛چون اگر اشکالی داشت،خیلی محترمانه بر می گرداند.

علاوه بر نظم دقیقی که در کار هایش وجود داشت،یک عارف واقعی بود.وارد هر مقری که می شدیم ،ابتدا بیرون از چادر،برای خود قبری می کند و شب ها در آن به راز و نیاز می پرداخت.

مجتبی در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.وقتی بالای سرش رسیدم تنها نیمی از بدنش باقی مانده بود.

شهید مجتبی نوری جز خدا نمی دید. او خودش را در راز و نیاز با معبود جست و جو می کرد.مجتبی غرق در عشق بی نهایت بود.مجتبی به خدا رسیده بود.

آراسته و وارسته

آراسته و وارسته

شهید محمود سعیدی نسب

شهید عزیز معمولا کت و شلوار،آن هم در زمانی که زیاد مرسوم و متداول نبود می پوشید.همواره توجه داشت لباسش تمیز و اتو کشیده باشد.در دشوار ترین صحنه ها نیز راضی نمی شد با سرو وضع نامرتب حاضر گردد.خودش نقل می کرد بچه ها در خط مقدم می دیدند لباسم مرتب و اتو کرده است می پرسیدند:این جا دیگر چرا؟چگونه اتو می­کنی

پاسخ دادم:شب که می خواهم بخوابم لباس هایم را مطابق خط اتو تا می زنم؛لای پتو می گذارم و روی آن می خوابم تا صبح هنگام برخاستن صاف و مرتب باشد و بتوانم با لباس مرتب در عملیات حاضر گردم.

تنبیه و تشویق

تنبیه و تشویق

شهید مهدی امینی

نگهبان می رود وپیت نفت را می آورد.همه چیز روشن می شود.حال نگهبان گرفته است.

مهدی رو به ا و می کند:این همه امکانات که به شماسپردیم،شما مسئولیت دارید چرا خوابیده بودید؟

نخوابیده بودیم ما بیدار بودیم.اصلا چه طوری ممکن است خوابیده باشیم،نه این امکان ندارد.

مهدی ناراحت می شود وبیشتر از این جهت که نگهبان دروغ می گوید.چند روز از حقوقش را به عنوان جریمه کسر می شود و نگهبان هایی که بیدار بودند،مورد تشویق قرار می گیرند.پس از آن هر وقت که به بازرسی نگهبانان می رویم،همه نگهبان ها را بیدار می بینیم.

همه در نوبت

همه در نوبت

شهید حجت الاسلام محمد شهاب

از ویژگی بارز ایشان برقراری عدالت بود.فروشگاهی تحت نظر داد سرا راه اندازی شده بود که وسایل مصادره شده در آن عرضه می شد،آن زمان چای قاچاق فراوانی وارد شهر شده بود.اموال قاچاق را از طریق دادستانی ضبط و برای مصارف عمومی به فروشگاه تحویل می دادند.مقرر شده بود نیرو های دادسرا بدون نوبت برای تحویل هر نفر دو کیلو چای به آن ها مراجعه کنند.آقای شهاب به محض اطلاع مخالفت کرد و دستور داد تا کار کنان دادسرا هم مانند سایر مردم به نوبت در صف بایستند و سهم خود را دریافت کنند

نظم و نماز و نظافت

نظم و نماز و نظافت

شهید مرتضی غلامی

سه ویژگی بارز مرتضی که همیشه در ذهن بنده است،یکی نظم  و رعایت انضباط بود. دوم نماز های مرتضی که خیلی عارفانه و زیبا بود و سوم نظافت که مرتضی خیلی به آن توجه داشت وهمیشه خوش بو بود.

مرتضی برای بچه ها که تجدید آورده بودند،یک کلاس تقویتی ریاضی در مسجد گذاشته بود.وقتی فهمید که من هم تجدید آورده ام گفت:تو باید بیشتر درس بخوانی و قبول شوی

بعد هم چند کلاس خصوصی برایم گذاشت. او وقتی به من می گفت که ساعت سه بعد از ظهر این جا باش،شاید من چند دقیقه دیر می کردم،اما خودش هیچ وقت حتی یک دقیقه هم دیر نمی کرد.من در کلاس علاوه بر درس،نظم را هم از او یاد گرفتم.

مدیر کم نظیر

مدیر کم نظیر

شهید رضا رضایی پور(کاظمی)

شهید کاظمی در میان تمام کسانی که در سطوح مدیریتی،دیده و با آن ها همکار بوده ام منظم ترین مودب ترین قوی ترین لایق ترین کسی بود که تا کنون دیده ام. او بادید والا و وسیعش،دربسیاری از موارد اقدام به طراحی چارت کاری و برنامه ریزی اجرای طرح می کردند وپس از بررسی همه جانبه موضوع و شور ومشورت با همکاران،طبق برنامه ی زمانی و مکانی تعیین شده به طوری منظم و با انضباط بی نظیری هر یک از اجزا کار را درقالب تشکیلات منظم و مدون به مسئول هر بخش می سپرد و رعایت دقیق در اجرای به موقع و منظم آن را از همکاران انتظار داشت و خود نیز آن بخش را که مربوط به ایشان بود با وسواسی ناشی از عشق و علاقه مو به مو انجام میداد و بر کار سایر اعضا گروه هم نظارت داشت.در واقع اگر نگوییم مدیری بی نظیر لیکن کم نظیر بود.

آخرین نفر

آخرین نفر

شهید کیومرث(حسین)نوروزی

قایق ها در ساحل رودخانه ای که به اروند می رسید،آماده بودند.می بایست نیرو ها سوار شوند و از رودخانه بگذرند.حسین کنار اسکله آمد.تک تک نیرو ها را سوار کرد و قایق ها را با دقت کنترل کرد.گردانش خط شکن بود و می بایست سد را بشکند وقتی خیالش راحت شد که همه ی گردان سوار شدند،خودش آخرین نفری بود که سوار قایق شد.

تیز بینی

تیز بینی

شهید کیومرث(حسین)نوروزی

درمنطقه نیرو های گردان به خط شده بودند.دسته های مشخص با مسئولین آن ها حضور داشتند.حسین مسئولین را احضار کرد و گفت:افراد شما فاقد لوازم و تجهیزات اولیه هستند.سپس در خصوص وضعیت نامناسب پوتین.

لباس مخصوص و ضع ظاهرشان به آن ها تذکر داد.او در یک گردان با ظرفیت بیش از سیصد نفر با اندک نگاهی نقص های هر دسته را می دید.این گونه تیز بینی اگر بی نظیر نباشد کم نظیر است.

برخورد با خطا کار

برخورد با خطا کار

شهید حمید رضا نوبخت

به واقع خشمگین می شد و این را می توانستی از چهره اش بخوانی.بعدا با نیروی خطا کار برخورد می کرد.اگر کسی وظیفه اش را به خوبی انجام میداد،شاد می شد.او را بغل می کرد و می بوسید و سهل انگاری را مرتبا تذکر می داد.

پیشنهاد های منظم و مدون

*پیشنهاد های منظم و مدون

شهید مهدی باکری

در اهواز به فرماندهی رفتم.تا مرا دید بلند شد و از کشو ی فایل گوشه ی اتاق،ورقه ای را بیرون آورد.تمامی پیشنهادهای خود را به صورت منظم و مدون نوشته بود،و از آن روز،برنامه های عقیدتی،تبلیغی لشکر،براساس پیشنهاد های آقا مهدی نظم و ترتیب یافت.