پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

صف طولانی

جمعه, ۲۷ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۱۱ ب.ظ

صف طولانی

شهید غلام رضا شریفی پناه

می خواست مرا به محل کارم برساند،فرمان برایش مهم بود.مقید بود که به موقع سر کلاس حاضر شوم.می گفت:حتی یک دقیقه هم یک دقیقه است.وقت بچه ها نباید تلف شود.مرتب به عقربه ساعتش نگاه می کرد و می راند.ازجلوی پمپ بنزینی عبور کردیم،وقتی صف طوولانی ماشین های منتظر را دید،ماشین را نگه داشت و پیاده شد وگفت:بروم ببینم چرا این قدر این صف طولانی شده؟مردم نباید معطل شوند.

رفت و بایکی از کارگران پمپ بنزین صحبت کرد.چند دقیقه بعد برگشت و ماشین را سرو ته کرد.پرسیدم چه شده است؟

جواب داد یکی از پمپ ها خراب است.می رویم دنبال کسی که می تواند آن را تعمیر کند.تعمیرکار را پیدا کردیم و به پمپ بنزین برگشتیم.چیزی نگذشت که پمپ تعمیر شد و ماشین ها یکی یکی بنزین زدند و رفتند غلامرضا نفس راحتی کشید و را افتاد.چهل دقیقه اززمانی که باید در کلاس حاضر می شدم گذشته بود.وقتی پیاده ام کرد،گفت به هر حال این کار هم واجب بود درست است که دیر رسیدی،ولی من مطمئنم جبران خواهی کرد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۲۷
آقای بختیاری

صف طولانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی