پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

سند خانه

جمعه, ۲۷ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۳ ب.ظ

سند خانه

شهید صفر علی رضایی

 مشکلی برایم پیش آمده بود وخیلی نگران بودم.رضایی که مدتی رفتارم را زیر نظر داشت،متوجه ناراحتی ام شده بود.یک روز صدایم زد و پرسید: من فکر می کنم تو از چیزی ناراحتی

گفتم:نه این طور نیست.

گفت :باور نمی کنم.

گفتم:مشکل من ربطی به جبهه و جنگ ندارد.پس لزومی ندارد که اینجا از آن حرفی بزنم.

آرام گفت: تو راز دار تر از من سراغ داری؟

این را که گفت:آرام شدم و گفتم،مشکل بانکی دارم.یک نفر را  پشتیبانی کرده ام،هشت ماه است که قسط وام را نداده است و سند من گیر است.

لبخندی زد و گفت:برادر جان این که مشکلی نیست،اگر از عملیات جان سالم به در بردیم،به بیرجند می رویم و من سند خانه ام را به تو می دهم.وقتی مشکلت حل شد،دوباره آن را بر می گردانی.

خیالم راحت شد.شروع عملیات،هردو وارد میدان شدیم و بعد از آن به بیرجند برگشتیم.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۲۷
آقای بختیاری

شهید صفر علی رضایی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی