پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

تقسیم لباس ها

جمعه, ۲۷ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۱۵ ب.ظ

تقسیم لباس ها

شهید حاج حسن بهمنی

حسن 9 سال داشت. روز پنجم عید بود.دیدم خیلی گریه می کند.به مادرش گفتم:چرا این بچه این قدر گریه می کند؟

مادرش گفت:چیزی نیست بچه است.شما برو نمازت را بخوان.آرام می شود.

نمازم را خواندم و به کار های خودم رسیدگی کردم.دیدم نه باز هم حسن گریه می کند.دوباره از مادرش سوال کردم:چرا گریه می کند؟

مادرش گفت: این حسن یک دوست و هم محلی دارد که پدرش نتوانسته برایش لباس بخرد.حسن گریه می کند ومی گوید ااجازه بدهید،من لباس هایم را با او تقسیم کنم.

دیدم که حسن خیلی بی قراری می کند.گفتم: من یک کار گر بیشتر نیستم،اما اگر می خواهد لباسش را با دوستش تقسیم کند،عیبی ندارد.وقتی فهمید به او اجازه دادم،به قدری خوشحال شد که خدا می داند.من مخفی شدم تا ببینم که چه کار می کند،دیدم رفت،دوستش را به خانه آورد و درپاگرد پله ها،طوری که دیگران متوجه نشوند،بقچه لباس هایش را باز کرد و چند تا از لباس هایش را به دوستش داد.بعد هر دونفری به حیاط آمدند ومشغول بازی شدند.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۲۷
آقای بختیاری

بخشش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی