پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

۳۲ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

قلک شکسته

شهید علی ذاکری

یک روز پسرم از من خواست که قلک خودش را بشکند وبرای خودش یک جفت کفش بخرد.پسرم علی خیلی کوچک بودو هرروز مبلغ ناچیزی از ما بابت خرجی توی جیبی می گرفت و درقلک می انداخت.من اجازه دادم و او قلکش را شکست و یک جفت کفش خرید.چند روز بعد به من گفت: من دوستی دارم که پدر و مادر ندارد و کفش هایش کهنه است اگر اجازه بدهید کفش هایم را به اوبدهم.

گفتم:خودت که کفش نداشتی و کفش هایت کهنه بود

گفت:عیبی ندارد در عوض دوستم پدر و مادر ندارد،پول تو جیبی هم از کسی نمی گیرد وبه خاطر همین من خیلی ناراحتم.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۱۵
آقای بختیاری

زیر باران

شهید محمد جواد درولی

محمد جواد شب های سرد زمستان مقداری از غذای سپاه را در ماشین می گذاشت و می گفت:برادر فدایی،بیا برویم و به فقرا کمک کنیم.

در مواقعی که باران شدید می بارید می گفت:بیا با ماشین در سطح شهر بگردیم تا اگر کسی زیر باران مانده است اورا به خانه اش برسانیم.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۱۳
آقای بختیاری

سرپرست

شهید مهدی امینی

مهدی حقوق اندک خود را تقسیم می کرد و درپاکت ها قرار می داد وبین فقرا و مستضعفین تقسیم می کرد.

به خانه هایشان می رفت و درد ودلشان را می شنید.به خانه هایشان که سرپرست نداشتند،همراه با مادر ویا خواهرش  می رفت و سرکشی می کرد.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۱۱
آقای بختیاری

یادگار وصل

شهید حیدر علی عرب لو

چند ماه بیشتر از جنگ نگذشته بود که حیدر به مرخصی آمد.گفت:ازشما خواهشی دارم.

گفتم :بفرمایید.

گفت:آیا حاضر هستی گردن بندی را که هنگام عقدبه شما هدیه دادم،به من برگردانی تا بفروشم و در اولین فرصت، به جای آن یک گردنبند دیگر برایت بخرم؟

پرسیدم برای چه می خواهی یادگار وصلتان را بفروشی؟

گفت :می خواهم پول آن را به یکی از خانواده های شهید وجنگ زده که در دزفول به سختی زندگی می کنند،بدهم.حالا هم آخرماه است وپولی در دسترس ندارم و الا این تقاضا را از تو نمی کردم.

درمرخصی بعدی معلوم شد حیدر همیشه به آن خانواده ی شهید سرکشی و کمک می کرده و فرزند کوچک شهید را مانند فرزند خردسالش مورد ملاطفت قرار می داده است.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۱۰
آقای بختیاری

سوغاتی

شهید حجت الاسلام محمد شهاب

دیروز بعد از ظهر، مدت زیادی وقت مرا سوغاتی گرفته بود. بالاخره با توجه به آن که جبهه اعلام نیاز کرده بود و انفاق در سفر حج،صد هزار برابر ارزش دارد،تصمیم گرفتم نیاز سوغات را بر حداقل بگذارم.

امروز ششصد ریال سعودی به برادرم دادم تا برای جبهه زیر پوش و وسایل مورد نیاز بخرد.هم چنین بلند گوی ترانزیستوری برای دادسرای انقلاب بیرجند تهیه کند تا وقف شود.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۰۸
آقای بختیاری

لباس دامادی

شهید دکتر سید احمد رحیمی

مراسم ازدواجمان در مسجد صاحب الزمان بیرجند برگزارشد.محفلی صمیمی وبی تکلف؛درست همان ساده زیستی که احمد طالبش بود.وقتی در کنارم می نشست تا خطبه ی عقد جاری شود،کت و شلوار دامادی به تن نداشت.علت را جویا شدم.آهسته گفت:توضیح اش مفصل است باشد برای بعد

چند روز پس از مراسم برایم توضیح داد:آن شب یکی از برادران پاسدار به دیدنم آمد.سر صحبت که باز شد،متوجه شدم اوهم قرار است هم زمان با من ازدواجش را جشن بگیرد.اما لباس دامادی ندارد.ترجیح دادم کتم را به او هدیه کنم.او ابتدا قبول نمی کرد ولی با اصرار پذیرفت.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۰۶
آقای بختیاری

جیره جنگی

شهید حاج محمد جعفر نصر اصفهانی

پنج یا شش ساله بودم. هر وقت برادرم از جبهه بر می گشت،یک نوع شکلات که من آن را شکلات جنگی گذاشته بودم، برای من می آورد که من خیلی دوست داشتم.

مدتی گذشت و برادرم از آن شکلات ها برای من نیاورد. یک روز از او پرسیدم داداش چرا دیگر از آن شکلات ها برای من نمی آوری؟

جواب داد که :آن شکلات ها جیره جنگی بود که بعضی مواقع در جبهه به ما می دادند.حالا دیگر از آن ها نمی دهند که برایت بیاورم.

به این ترتیب، ایشان چند هفته یا چند ماه سهم خود را نمی خورد و نگه می داشت تا بیاورد اصفهان به من بدهد تا خوشحال شوم.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۰۴
آقای بختیاری

دسته گل های عیادت

شهید محمد جعفر نصر اصفهانی

مهر ماه سال1357 بود. باتنی ضعیف ولاغر، که ناشی از شدت بیماری او بود،برروی یکی از تخت های بیمارستان502 بستری بود.چشم هایش نظاره گر او بود،ولی در دلم غمی به عظمت کوه سنگینی می کرد.آخر چه طور می توانستم کسی را که همانندپاره ای از قلبم بود،به آن حالت ببینم؟کار های خیر و پسندیده ی او در حق دیگران،باعث شد که در هنگام اقامت در بیمارستان، ملاقات کننده ی زیادی داشته باشد. او واقعا آیینه ی تمام نمای یک انسان واقعی بود.در بیمارستان ،بیمارانی شهرستانی بودند که معمولا ملاقات کننده ای نداشتند ویاکم داشتند،جعفر آقا با همان حال وخیم خود به فکر آن ها بود و می گفت: دسته های گل را برای کسانی ببرید که کسانی را ندارند که ازآن ها عیادت کنند.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۰۳
آقای بختیاری

بردوش مهربانی

شهید محمد جعفر نصر اصفهانی

زمانی که دردانشکده مشغول تحصیل بودیم،زمستان ها برای هر گروهانی،یک روز به کوهستان اختصاص می دادند.گروهان ما بعد از ظهر روز چهارشنبه به مقصد شیر پلا حرکت کرد.جعفر آقا با توجه به قدرت بدنی خوب واخلاق حسنه اش،در این نوع کار ها و مانور ها فعالیت چشمگیری داشت وبه یاری دیگران می شتافت.

صبح روز پنج شنبه، در راه بازگشت بودیم که یکی از هم دوره ای ها پایش پیچ خورده بود.آقای نصر با ایثار و ازخودگذشتگی اش،ایشان را به دوش گرفت و دوستان دیگر اگر می خواستند در این امر کمک کنند، به ندرت می پذیرفت و دوباره خودش این کار را برعهده می گرفت.و جالب این بود که درراه به شخصی برخوردیم که قاطر داشت و آقای نصر باپول خویش قاطر را کرایه کرد و دوست آسیب دیده را به مقصد رسانید.وقتی که به دانشکده رسیدیم،مصدوم را به بهداری بردند و تا پایان مداوای او،شهید نصر همیشه به او سرکشی می کرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۰۱
آقای بختیاری

اولین حقوق

شهید حاج جعفرنصر اصفهانی

در آن زمان ما زندگی مشترک را تازه آغاز کرده بودیم و حقوق اندکی که از دانشکده می گرفت،برای ما بسیار مهم بود.قبل از اولین حقوقش به من گفت:عیال،اگر موافق باشی دلم می خواهد اولین حقوق خودم را به حساب 100 امام بریزم.

نذر کرده بود ومن هم پذیرفتم.

دردانشکده به دانشجویانی که از نظر مالی در وضعیت بدی قرار داشتند،به هر نحوی کمک می کرد وهیچ کس هم آگاه نمی شد.خود من نیز بعد از شهادتشان، از یکی از همان دانشجوها، این مطلب راشنیدم.

همیشه طوری رفتار می کرد که به کسی نیاز پیدا نکند و هرگز از بستگان وآشنایان نظامی که درجات بالایی هم داشتند،سو استفاده نمی کرد.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۸:۵۹
آقای بختیاری