پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۰۰ مطلب با موضوع «شبکه محتوایی :: راه و رسم زندگی» ثبت شده است

خیلی کم اتفاق می افتاد که حقوق ماهیانه ی عیسی به منزل برسد.او وقتی از سپاه حقوق می گرفت به سراغ مستمندانی که می شناخت ،میرفت ضمن احوال پرسی و دلجویی از آن ها،همه ی مقرری ماهیانه اش را میان آن ها تقسیم می کرد و آنگاه با دستان خالی اما شادمان به خانه می آمد.علاقه ی عیسی به انفاق و نیکوکاری آنقدر زیاد بود که از وسایل مورد نیاز خود در این راه چشم می پوشید.او برای رفت و آمد به محل کار خود موتوری داشت که کار های خانه هم را با همان انجام میداد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۵
آقای بختیاری

خبر از داغ شقایق

شهید عیسی خدری

یک شب به اتفاق ایشان و چند نفر رزمنده در حال گشت بیابانی بودیم.آن شب بیابان بسیار تاریک بود و درسکوت شبانگاهی،فقط صدای خودروی جیپ ما به گوش می رسید.ناگهان با زن و مردی رو به رو شدیم که درتاریکی وحشت بار بیابان،با دلهره آمیخته به انتظار،چشم به راه دوخته بودند.آقای خدری دستور داد تا جیپ را متوقف کنند.آنگاه از خودرو پیاده شد و علت حضور شبانه ی آن دو را دربیابان جویا شد.از گفته هایشان دانستیم که زن به شدت مریض است و شوهر،همسر بیمارش را از روستا تا آن منطقه به دوش گرفته تا  به بیمارستان برساند.آقای خدری که از دیدن این صحنه متاثر شده بود،مارا از خودرو پیاده کرد وآن دو را به قصد رساندن به بیمارستان سوار نمود.آن شب در تاریکی صحرا نشسته بودیم و به این می اندیشیدیم که واقعا داغدیده خبر از داغ شقایق دارد.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۳
آقای بختیاری

تقسیم محبت

شهید محمد حسن فایده

مقابل منزلمان زن کارگری زندگی می کرد که روزگار را به سختی می گذراند. گاهی که حسن از خرید بر می گشت،می دیدم موادغذایی مورد نیازم، کمتر از حدی است که سفارش کرده بودم.وقتی علت نصف بودن نان یا ماست را می پرسیدم، می گفت با همسایه مان صغری خانم تقسیم کردم .بنده خدا نیازمند بود.

می گفتم شاید مهمانی از راه برسد و خودمان احتیاج داشته باشیم

در جوابم می گفت: مهمان روزی اش را با خود به خانه می آورد. خدا ضمانت کرده.شما نگران نباش.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۰
آقای بختیاری

دعا های بی وقفه

شهید محمد حسن فایده

شبی توفیق داشتم تا برای سر کشی از خانواده ای،همراهش باشم.حومه ی بیرجند به منزل نیمه ویرانی رسیدم.پیر زن قد خمیده ای به استقبالمان آمد.در گوشه ای از آن ویرانه،مرد کهنسالی از درد به خودش می پیچید.

پیر زن عاجزانه می گفت:مدتی است کسی به ما سرنزده و همسرم بیمار است.

آقای فایده بلافاصله به دنبال تهیه ی ماشین رفت.مرد بیمار را به بیمارستان رساندیم وبعد از معاینه و تهیه دارو به منزلش بر گرداندیم.

آن شب دعا های بی وقفه ی پیر زن بدرقه ی راهمان بود


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۱۸
آقای بختیاری

برای دیگران

شهید حاج محمد جعفر نصر اصفهانی

جعفر آقا هر وقت چیزی یا موقعیت خوبی می دید،برای خود و سایر بستگان نزدیک هم می خرید و به آن ها می داد.پولش را هم اگر می دادند، می گرفت که آنان بار ها، لباس ،کفش یا وسیله ای راکه برای منزل خود خریده بود ،به دیگری می بخشید که از آن خوشش آمده و در صورت امکان،خود دوباره می خرید.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۸:۳۰
آقای بختیاری

شیران روز و زاهدان شب

شهید محمد جعفر نصر اصفهانی

پس از اعلام آتش بس یک روز برای دیدن شهید نصر،به ارتفاعات قولنجان رفتم.وقتی وارد سنگرش شدم،دیدم دارد وسایلش را جمع می کند.پرسیدم کجا؟

گفت منتقل شده ام.

گفتم کجا

گفت دانشکده افسری.

دلم گرفت اما می دانستم چنین شیر مردانی درزمان جنگ باید سنگر ها راحفظ کنند و پس از جنگ باید از وجود آن هادر مسولیت های حساس استفاده کنند.در بین وسایلش چشمم به یک قبض جمع آوری پول افتاد.پرسیدم این چیست؟

گفت این قبض پول برای ساخت مسجد لشکر است.گاهی از برادران جمع می کنم و به لشکر مسئولان می دهم.شاید خداوند به این سبب عنایتی به ما کند.

پرسیدم، از کی این کار را می کنی؟

گفت از زمان ورودم به لشکر.

شهید نصر،این رزمنده دلاور،علاوه بر جنگیدن و ستیز با دشمن،در ساختن مسجد نیز تلاش جدی داشت.بعد ها فهمیدم که نه تنها برای ساخت مسجد کمک می کرد،بلکه از پول وحقوق شخصی اش،تعدادی از سربازان بی بضاعت را تامین می کرد و تا زمانی که شهید نصرآن جا بود، من و شاید خیلی های دیگر این موضوع را نفهمیده بودیم . آری،او به درستی شیر روز وزاهدشب،حامی دین وقرآن وپشتیبان فقرا و مستضعفین بود.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۸:۲۴
آقای بختیاری

پیگیر

شهید محمد جعفر نصر اصفهانی

شهید نصر بیشتر اوقات زندگی اش را وقف دیگران می کرد.افراد زیادی اعم از نظامی وغیر نظامی را می شناسم که مدیون زحمات جعفر آقا هستند. ایشان به محض اینکه مشکلی برای یکی از پرسنل پیش می آمد،شخصا در محل مورد نظر حاضر می شد و باتوجه به نفوذی که در محل های مختلف داشت،تاحصول نتیجه،پیگیر رفع مشکل آن شخص بود.

یک روز در دفتر کارش(بارزرسی لشکر28 سنندج)نشسته بودم که به او گفتم:نمی دانم چه غده ای اخیرا در گردن من ظاهر شده است.

ایشان از نزدیک غده را لمس کردند و به من گفتند: سریعا به بیمارستان لشکر مراجعه کن.

من توجه نکردم ایشان مجبور شد شخصا مرا به بیمارستان ببرد و تا زمانی که در بیمارستان خانواده تهران تحت عمل جراحی بودم ؛اوپی گیر کار من بود.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۸:۲۲
آقای بختیاری

تلویزیونمان را دادیم به آن ها

شهید حاج محمد جعفر نصر اصفهانی

تازه زندگی مان را شروع کرده بودیم وزندگی ساده و دانشجویی داشتیم.در همین حال هم از کمک به دیگران کوتاهی نمی کرد.

روزی به من گفت:دوستی دارم که مستاجراست و تلویزیون ندارد.فرزند اش 7 و8 ساله است و بهانه ی تلویزیون می گیردو برای دیدن برنامه ها،مزاحم صاحب خانه و همسایه ها می شود.ما که تلویزیون سیاه و سفید 14 اینچ داریم وچون در خانه برادرت زندگی می کنیم وآن ها هم تلویزیون دارند، به آن احتیاج نداریم.خوب است که تلویزیون را به آن ها بدهیم.من هم موافقت کردم و خودمان تا مدت ها تلویزیون نداشتیم.همیشه از این گونه کار ها لذت می بردو اگر من مخالفتی می کردم با منطق خویش راضی ام می کرد.میزان خلوص او را فقط خدا می داند.کسی را که دوست خود می انگاشت،دیگر با او بی تعارف بود وخیلی راحت و ساده مسائل شرعی ،اخلاقی ودینی راکه باید رعایت می کرد،به او میگفت.

نذرهایش همه به نفع مستمندان بودوبرای عروسی یتیمان و بی بضاعت ها از جان ودل مایه می گذاشت.گاهی خود نیز موقعیت مالی خوبی نداشت،اما تاحد ممکن کمک می کرد،هرچند ناچیز.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۷:۵۳
آقای بختیاری

درد آشنای محرومان

شهید حاج شیخ علی مزاری

خدا گواه است که به چشم خودم دیدم که چند پیرزن،بر خون های خشک شده ی شهید مزاری بر سنگ فرش کوچه بوسه می زدند.در حالی که صدای گریه و ناله ی آن ها بلند بود،هرکدام زبان حالی داشتند.یکی می گفت خانه ی مرا تعمیر کرده است.

دیگری می گفت:اجاره خانه مرا می داده است.

به هر حال،پس از شهادت ایشان معلوم شد که شهید چه خدمات مخلصانه ای داشته و تاچه حد در آشنای محرومان بوده است.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۱۸:۱۹
آقای بختیاری

امتحان ریاضی

شهید حمید قلنبر

پدر یکی از دوستان حمید،کور بود و توان کار نداشت.مادر هم نداشت و سرپرستی خواهرانش نیز بر عهده ی او بود.با چنین وضعیتی کلاس سوم راهنمایی را دو سال خوانده بود وقبولی اش در سال بعد هم ناممکن به نظر می رسید.حمید با او قرار گذاشته بود که به جای او،برگه ی ریاضی را بنویسد.لذا طبق قرار،برگه ها یشان را عوض کرده بودند.فقط به خاطر این که دوستش به دنبال یک مدرک بود که باآن بتواند جایی مشغول شود.آن سال حمید درس ریاضی را تجدید شد.اما خوشحال بود که توانسته است باری از دوش خانواده ای بردارد.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۱۸:۱۸
آقای بختیاری