پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۰۰ مطلب با موضوع «شبکه محتوایی :: راه و رسم زندگی» ثبت شده است

بعد ازظهر بعضی از روز ها همراه لشکر خلبان شهید بابائی به روستای قجاورستان که از روستا های فقیر حومه اصفهان است،می رفتیم.ایشان به طور ناشناس به خانه ی بعضی از افراد آن روستا می رفت و به آن ها لباس و پول می داد.

یک روز به همان روستا در محلی که افراد مشغول حفر چاه بودند،رفتیم و با آن ها قدری صحبت کردیم.بعد فهمیدیم شهید بابایی با هزینه ی خودش برای مردم محروم آن روستا چاه حفر کرده تا کار زراعت و کشاورزی آن ها سر و سامانی بگیرد.

گاهی اوقات که باهم در مسجد پایگاه بودیم،من کمی دیر به سر قرار می رفتم.می دیدم شهید بابائی گوشه ی مسجد خوابیده و انگار نه انگار که فرمانده پایگاه است

آنقدر من از این مرد شریف؛اخلاص، تواضع و جوانمردی دیده ام که نمی دانم از کدامیک صحبت کنم.خداوند روحش را شاد کند.

عباس در ایام تحصیل در دبیرستان،درفصل تابستان به کارهای ساختمانی در روستا هامی پرداخت و باپولی که دریافت می کرد،برای مردم فقیر روستا وسایل زندگی می خرید،این کار تا آخر عمرش ادامه داشت.

اوتاقبل از شهادت هر وقت به قزوین می آمد،به این روستا ها سرکشی می کرد و به نیازمندان کمک می کرد.ما از هیچ یک ازاین اقدامات او خبر نداشتیم. پس از شهادتش بود که این افراد در حالی که گریه می کردند به خانه ی ما آمدند و گفتند:عباس برای آن ها فرش، یخچال و دیگر وسایل زندگی خریده است.

عباس در مواقعی که پول نداشت هم به روستا می رفت و درکار کشاورزی به آن ها کمک می کرد.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۳:۳۶
آقای بختیاری

اعتراض

شهید عباس بابایی

من قبلا به عنوان کمک داروساز در بیمارستان بو علی قزوین کار می کردم وشب ها نیز در داروخانه هایی که کشیک شبانه داشتند مشغول به کار بودم.

عباس در زمان تحصیل در شب هایی که کشیک بودم همراه من به داروخانه می آمد.هم درس می خواند وهم دربخش تزریقات به بیمارانی که بنیه مالی درستی نداشتند،آمپول تزریق می کرد و پول هم نمی گرفت.

چون عواید تزریقات منبع درآمد زندگی من بود،به او اعتراض می کردم که چرا ازبیماران پول دریافت نمی کند،اوبه خاطر این که مرا ناراحت نکند،بیمارانی را که احساس می کرد فقیر هستند دور از چشم من به طور مخفیانه آمپول می زد ومرخص می کرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۳:۳۴
آقای بختیاری

گمنام و تنها

شهید حاج حسن کسایی

حاجی عشق و ارادت خاصی به خانواده های شهدا داشت. یک روز به منزل آمد و به من گفت:تصمیم دارم این فرش را که تنها فرش منزل ما بود به خانواده ی شهیدی که نیازمند است بدهم.

سپس گفت:کسی ازاین موضوع نباید اطلاع پیدا کند.

وقتی مشغول شستن فرش بودیم،مادر حاجی متوجه شد.پرسید:می خواهی فرش را چکار کنی؟

حاجی پاسخ داد:می خواهم بروم عوض کنم.

او ساعت دوازده شب روز بعد که مصادف با شب قدر بود،گمنام و تنها قالی را به دوش گرفت وبه آن خانواده داد.هرچه اصرارکرده بودند لااقل شما بگویید که چه کسی هستید و کجا کار می کنید،پاسخی نداده بود.

او همیشه بخشی از حقوق خود رابه مستمندان می داد.به من وصیت کرد:هرچه پس از شهادت از من باقی مانده،آن را به صورت قرض الحسنه به نیازمندان بده ویک سوم آن را بلاعوض ببخش.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۳:۳۱
آقای بختیاری

فرسنگ ها فاصله

شهید عباس بابایی

شهید بابایی در سال های اول پیروزی انقلاب،به هنگام گشت هوایی بر فراز شهر اصفهان ونواحی اطراف، دهات و کوره دهات دورافتاده ی منطقه را شناسایی می کرد و در زمان فراغت از پرواز ویا در ایام تعطیلی به همراه جهاد سازندگی راهی آن نقاط می شد وبه کمک روستاییان می پرداخت.

افراد روستایی وی را سرباز ساده و پرکاری می شناختند که از دست زدن به هر کاری در جهت کمک به آن ها و تامین ما یحتاجشان ابایی نداشت.دربیل زدن زمین ،کاشت درخت ، آبیاری مزرعه،بنایی ساختمان و ...همدوش با روستاییان کار می کرد.روستاییان در چهره ی مهربان و پرتلاش وی تصویر مردی انقلابی را مشاهده می کردند،که از فرسنگ ها راه فاصله،فقر و محرومیت آن ها را احساس کرده و به کمکشان شتافته است.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۳:۲۸
آقای بختیاری

شهید حاج علی مزاری

شبی در منزل نشسته بودیم.حدود ساعت11شب بود که درمنزل صدا کرد.هنگامی که در را باز کردم،مرحوم آیت الله کفعمی و شهید مزاری را مشاهده نمودم.تعجب کردم و گفتم:نشانی مرا چگونه یافته اید؟

گفتند:چون چند روزی است که شما را ندیده بودیم،نگران شدیم.

سپس مقداری پول ومقادیری برنج و قند و روغن دادند و گفتند لابد عیالوار هستی و این ها کمکی برایت میشود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۴۱
آقای بختیاری

شهید حاج آقا علی مزاری

شهید،درایام تعطیلات نوروزی پس ازجنگ،کاروانی را برای دیدار ومساعدت به خانواده های شهدای مستضعف زابل راه اندازی نمودند.در این کاروان که تعدای از مسجدی ها همراه حاج آقا بودند،کامیونی از مواد غذایی مورد نیاز تدارک دیده شده بود.در این سفر به روستا های دورافتاده ای رفتیم که مردم آن جا از لحاظ مادی در سطح پایینی بودند وشاید تا آن موقع برخی همراهان،وجود چنین جا هایی را باور نداشتند.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۹
آقای بختیاری

شهید حاج شیخ علی مزاری

درباب مدرسه سازی بسیار شاهد بودم که حاج آقا تا چه اندازه دل می سوزانند و مایه می گذاشتند.بار ها از زبان ایشان شنیدم که می فرمودند: من آبرویم را روی موضوع مدرسه سازی گذاشتم وبرای انجام دادن این امر،نزد بسیاری رفته وتقاضای کمک نمودم و چون می دانستم این عمل،ارزشی خدا پسند می باشد،ابایی ندارم.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۷
آقای بختیاری

شهید علی ناظمی ناریگانی

زنی می گفت:داشتم داخل بیابان راه می رفتم ویک بسته هیزم روی سرم بود.یک دفعه احساس کردم سرم سبک شده است.وقتی دقت کردم نگاه کردم،دیدم محمد علی بسته هیزم را روی سرخود گذاشته و دارد همراه من می آورد.

به قدری به همسایگان توجه داشت که نوعا به او علاقه خاصی داشتند.ومحبت او در دل آن ها موج می زد.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۳
آقای بختیاری

پای برهنه

شهید علی ناظمی نارگانی

دردفتر خاطرات شهید علی ناظمی، خاطرات گرانقدری در این زمینه ثبت شده است که دونمونه ازآن را به مختصر به محضرتان تقدیم می کنم

یکی از همسایگان پیرمرد پابرهنه ای بود که صحرا رفته بود.تابستان بود و هوا بسیار گرم و این پیر مرد پابرهنه مانده بود.محمد علی وقتی این صحنه را می بیند،کفش خود را بیرون آورده و به پیرمرد می دهد وخود با پای برهنه به منزل می آید

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۲
آقای بختیاری

شهید حمید قلنبر

ابتدای آموزگاری ام بود و از طرف منطقه 20 آموزش و پرورش تهران به گلتپه ی ورامین اعزام شده بودم.حمید برای دیدن من به روستا آمد.با دیدن محرومیت مردم دست به کار شد وبرای اهالی چاه آب کند و بامشاهده وضعیت رقت بار زن و شوهری نابینا خرجی ماهیانه اشان را برعهده گرفت.در حالی که من یقین دارم خودش گرسنه می خوابید.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۶:۲۹
آقای بختیاری