پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

پایگاه بسیج و کانون مسجد قبا

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید مهدی باکری» ثبت شده است

شهردار

شهید مهدی باکری

هر سه به تنگ آمده بودند.فشار خرج خانه و اجازه نشینی از یک طرف و بیکاری از طرف دیگر رمقی برایم به جای نگذاشته بود.به هر دری می زدم کاری پیدا نمی کردند.تا این که تصمیم گرفتند پیش شهردار بروند.با امید واری به شهرداری رفتند وبا آقای شهردار صحبت کردند ما را استخدام کنید ضرر نمی بینید.به خدا اگر از کارمون راضی نبودید،خب می توانید ما را بیرون کنید.

شهردار چه می توانست بکند.از یک طرف دلش می سوخت از طرفی بودجه ای نبود که استخدامشان کند.حس کرد در بد مخمصه ای گیر کرده است.گفت:بسیار خب ،شما را استخدام می کنم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۱۸:۰۵
آقای بختیاری


 خاطره ای ازشهید مهدی باکری

زمستان سال 63 بود.برف همه جا را پوشانده بود و هوا به شدت سرد بود. منزل مشغول کارهای روزمره بودم که صدای زنگ تلفن توی اتاق پیچید،گوشی تلفن را برداشتم،بفرمایین.

سلام و احوال پرسی که کرد شناختمش. من هم جواب سلامش را دادم و گفتم خوش آمدید چه عجب از این طرف ها...

گفت امروز از منطقه آمده ام،گفتم یک احوال پرسی بکنم.

خوشحال شدم وقبل از هرچیزی برای شام دعوتش کردم.او هم قبول کرد و قول داد برای شام بیاید پیش ما.خوشحالی ام دوبرابر شده بود.دست به کار شدم تا شام خوبی درست کنم..


جهت مطالعه ادامه داستان به ادامه مطلب مراجعه نمایید...


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۵۴
آقای بختیاری