نوبت نگهبانی
شهید دکتر سید احمد رحیمی
وقتی دفتر هماهنگی بنی صدر در بیرجند سقوط کرد،باید در پشت بام نگهبانی می دادیم.سه نفر بودیم قرار گذاشتیم قرعه کشی کنیم تا به هرکسی افتاد نگهبانی دهد و دونفر دیگر استراحت کنند.قرعه به نام برادرم افتاد.همیشه سر به سرش می گذاشتیم.آن شب گفتم نوبت نگهبانی ما که شد خودمان می آییم و پست را تحویل می گیریم.تو دنبالمان نیا.
با شهید صالح پور به منزلمان که در همان نزدیکی بود رفتیم و با خیال راحت خوابیدیم.صبح با صدای اذان بیدار شدیم.بعد از خواندن نماز،تازه یادمان افتاد که ماه هم نوبت نگهبانی داشتیم.صبح آن روز،ما جرارا برای آقای رحیمی با آب وتاب تعریف کردم وگفتم برادر را گذاشتم تا هوا بخورد
آقای رحیمی لبخندی زد و بالحنی متفاوت گفت خیال نکنید کار خوبی کردید و حالا به دیگری می خندید.اگر او موقع نگهبانی خوابش می برد چی؟ این دفعه باید به جای برادرتان نگهبانی بدهید تا حق ایشان ضایع نشود.