شهید علی ناظمی ناریگانی
زنی می گفت:داشتم داخل بیابان راه می رفتم ویک بسته هیزم روی سرم بود.یک دفعه احساس کردم سرم سبک شده است.وقتی دقت کردم نگاه کردم،دیدم محمد علی بسته هیزم را روی سرخود گذاشته و دارد همراه من می آورد.
به قدری به همسایگان توجه داشت که نوعا به او علاقه خاصی داشتند.ومحبت او در دل آن ها موج می زد.