وقتی همه خواب بودند
شهید محمود خادمی
ساعت یازده شب بود که یکی از بچه های سپاه دچار بیماری سخت شد.لازم بود که فورا به بیمارستان منتقل شود.شهر هم توسط ضد انقلاب نا امن بود.ناگهان مشاهده کردیم شهید محمود خادمی ماشین را روشن کرد و به سرعت از مقر سپاه عازم بیمارستان شد.لحظاتی بعد او از سه طرف مورد تهاجم ضد انقلاب قرار گرفت و پس ای اینکه تا آخرین گلوله مقاومت کرد،به شهادت رسید.
فردای آن روز پس از تشیع با شکوه محمود به سپاه باز می گشتیم که با تعداد زیادی زن و بچه مواجه شدیم که مظلومانه نشسته بودند و اشک می ریختند و برای محمود نوحه خوانی می کردند.از یکی ازآن ها پرسیدم:جریان چیست؟
پاسخ داد:محمود شب ها که هه خواب بودند،به شهر می رفت و به خانه مستندان و یتیممان سرکشی می کرد و به آن ها کمک و رسیدگی می نمود.اوحتی برای بچه ها اسباب بازی نیز می برد.